ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

از همه جا و دلتنگی!

چقدر این روزهای اخیر پست گذاشته ام توی ذهنم، چقدر با خودم حرف زده ام، چقدر من آدم استرس فولی هستم، خدا داند و بس.

یک. خیل عظیمی که با پاسپورت و کارت مهاجری و نامه تردد و یا هیچی رفته بودند عتبات عالیات بازگشته اند، سخن و گپ بسیار است، باید به دیدن خیلی هایشان برویم، یک جاهایی کل اعضای خانواده، یک جاهایی حضور مادر کافیست، جدای از استقبال و خوش آمد گویی ولیمه پشت ولیمه، همین امشب چهار جا دعوت بودیم برای شام، مجبور بودیم تقسیمِ نفر کنیم!

دو. پسر سه سال پیش کنکور داده، یک رشته درجه چندم در یک شهر درجه چندم قبول شده، فهمیده معدلش برای رشته فلان مهندسی کم است، نمی دانم چرا به این نتیجه رسیده که وقتی نمی تواند تاپ ترین رشته ریاضی را در دانشگاه بخواند حق مسلمش تاپ ترین رشته در علوم تجربی است، بعد رفته پیش دانشگاهی تجربی خوانده و کنکور تجربی داده اما دیده پزشکی که سهل است خیلی پایین تر ها را هم قبول نمی شود، نزد یکی از اقاربش بودم که یکسری اوراقی را آورد به عرض و نظر ایشان رسانید، که شرایط و ضوابط ثبت نام بدون کنکور دانشجویان غیر ایرانی دانشگاه علوم پزشکی مشهد است(!!!!!!!!!)، فامیلشان اوراق را خواند و بعد پرسید هزینه اش چقدر تمام می شود، گفت سالی بیست میلیون، شنیدم اما نشنید گرفتم و دوباره پرسیدم، همان رقم را گفت، بعد این پسر پدری دارد که همیشه خدا هشتش گرو نهش بوده و هست، یک برادر علیل مشکل دار هم دارد، از ارثیه و این چیزها هم بی بهره، یکروز کار می کند ده روز بیکار است، زندگیشان را بتکانی صد هزار تومان از داخلش بیرون نمی ریزد، با تعجب و ناراحتی پرسیدم گیرم شرایط و ضوابط معدل و چی و چی را تکمیل کردی، شما بفرمایید سالی نه بیست که دو میلیون را می توانید بپردازید؟

اصلا" من نمی دانم من خیلی احمق و کم خرج و بی توقع بوده ام یا این ملت زیاده خواه و الاغ و توسعه نیافته اند، خب احمق اندازه خشتکت بپر.....

سه. همیشه به انسان هایی که بدون داشتن تضمین کلی از لااقل بیست سی سال زندگی شان اقدام به زاد و ولد می کنند معترض بوده ام، نمی دانم زیاده خواهی ام است یا سختگیری و بیش از حد حساس بودنم، که نمی توانم انسانی را که با داشتن مشکلات اقتصادی یا روحی روانی با همسرش در زندگی پای یک انسان بی گناه را هم به میان می کشد، ببخشم، حالا من کسی نیستم که بخواهم کسی را ببخشم، منظورم در ذهنم است، گذشت زمانی که آدم ها اختیار مجاری تناسلی شان را نداشتند، وسایل پیشگیری و درک و سواد کافی نداشتند، سرشان را بلند می کردند خود را میان پنج شش موجود جدید می یافتند، اما حالا چرا؟ چرا هنوز این تفکر که اگر فرزند بیاوریم فلان مشکل مان رفع می شود بین حتی تحصیلکرده های ما هست؟ طرف مشکل تفاهم با همسرش را دارد، هنوز زبان همدیگر را یاد نگرفته اند، هنوز الفبای باهمدیگر بودن را  بلد نیستند، و هنوز از خیلی از زوایای تاریک درون همدیگر آگاهی ندارند، بعد مثل دو نر و ماده از هر حیوانی که دوست دارید فرض کنید، به هم پیچیده و تولید مثل کرده اند، اینطور وقتها من همیشه می گویم، اِی گل می گرفتید آن مجاری نکبتبار تهوع آورتان را و انسانی را خلق نمی کردید، شما که قادر به درک یک انسان بالغ به نام همسرتان نیستید و عرضه همسرداری را ندارید چطور به خود این شهامت را می دهید که پای یک بیگناه را به میدان می گشایید؟

هر چه بیشتر زن و مردانی را ببینم که در زندگی مشکل دارند و هر چه بیشتر بچه هایی را ببینم که در چنین فضایی زندگی می کنند، هر چه بیشتر زنانی راببینم که بر سر فرزندشان فریاد می کشند و تحملش را ندارند و هر چه بیشتر مردانی را ببینم که از مردانگی تنها صدای کلفت و دُمِ پیش رویش را دارا هستند بیشتر از بچه نداشته ام دور می شوم، انگار من باید بجای آنها که بموقع گِل نگرفته اند گل بگیرم، من باید بیشتر دقت کنم، بیشتر حساس باشم، بیشتر مراقب باشم، من باید بجای کسانی که بچه هایشان را در فقر مثل کِرم رشد می دهند سرافکنده باشم، من خودم را در برابر هر طفلی که نمی خندد و از چیزی درد دارد مواخذه می کنم، و دردمند می شوم، آخر بچه ها خیلی معصومند. بچه ها در هر شکل و شمایل و قد و قواره معصومند...

امروز یک نفر را از ته ته ته دلم لعنت کرده ام، بد دعا کرده ام، خودش و بستگان در جه یکش را، باشد که رستگار شود.



نظرات 6 + ارسال نظر
yadavar یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:25 ب.ظ

سوده دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1393 ساعت 09:11 ق.ظ http://soode61.wordpress.com

نشستم و همه ی پست هایت را خواندم و دلتنگت شدم و چقدر ما خوشحال نیستیم و همیشه نگران و پریشانیم و حالا میفهمم خوشحالی باید چیزی باشد در خون آدم که تازه نگهداردت و بی سبب باشد. من از ان خوشحالی بی سبب نصیب زیادی نبرده ام و تو بدتر از من!

در این زمینه ارواح ما بسیار شبیه به هم است سوده، همیشه بدنبال دلیلی برای خوشحال بودن، و بی دلیل ترین در خوشحال بودنیم ما، علیرغم کسانی که بزرگترین دلایل برای ناراحت و غمناک بودن هم ناخشنودشان نمی کند، خوش به حالشان، خوش به حال اطرافیانشان....

نیره دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:17 ق.ظ

منم نمیتونم درک کنم موضوع رو
هرچند زندگی هیچ زوجی ایده آل نیست و همیشه مشکلاتی هست
ولی فقر خیلی دردناکه و معمولاکسانی که بهش دچارند بیشتر بچه دارند!

متاسفانه همینطوره، و معمولا فقر اقتصادیه که فقر فرهنگی را هم به دنبال میاره.

سارای دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:52 ق.ظ http://damanekhali.blogfa.com

ساغر جون من خیلی بچه دوست دارم ولی علی رغم اینکه هنوز بچه دار نشده ام ترجیح میدهم فقط یکی داشته باشم که خوب تربیتش کنم///

کاش توانایی قابل اهدا بود، آنوقت با تمام قلبم بهت اهدا می کردم!!!!!!

شیرین دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1393 ساعت 01:05 ب.ظ http://ladolcevia.blogfa.com

شماره سه را با تمام سلول های بدنم درک می کنم ساغر جانم.
حساسیت خوبی ست اتفاقا! خودت را بخاطرش سرزنش نکن. اگر کمی رایج تر بود این نوع حساسیت، زندگی ها خیلی بهتر از این بودند!

چه گویم شیرین!
مخصوصا اینجا که منم خیلی روی می دهد و تمام وجودم را دردمند می کند...

سارای دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1393 ساعت 01:35 ب.ظ http://damanekhali.blogfa.com

فکر می کنی چقد طول بکشه اقامتت جور بشه ساغر مهربون؟

گفته اند الی یکسال را در بر خواهد گرفت اما الله اعلم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد