ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

با تو یه دانشگاه سیگاری شده!

یک. نمی دانم گفتم یا نگفتم، درست دو روز قبل از اینجا آمدنم دندانم توی دهانم خورد شد، بخشی از یک دندانم ریخت، و با اصرار توانستم در درمانگاه نزدیک خانه مان خارج از نوبت پر کنم، بعد اینجا حدود دو ماه پیش همان دندان دوباره باز شد، نمی دانم شاید بغلی اش باشد ولی من همه اش فکر می کنم خودش است، و سهل انگاری دکتری که فهمید خیلی عجله دارم و به گفته خودم به تهران می روم!!!، مقصد بار دوم نیازمند دکتر دندان شدیم، و با چه سادگی ای  وقت دکتر دندان گرفتیم در یکی از کلینیک های تخصصی دندان در اینجا و علیرغم اینکه همسر نیک می دانست کلینیک های خصوصی اینجا خدا دلار ازت پول می گیرند، رفتیم و بعد ویزیت گفت همین حالا یا بعد از آوردن عکس دندانت می خواهی اقدام کنی، در هر دو صورت می توانم برایت پر کنم اگر نخواهی عصب کشی کنی، خیلی خودم را سفت گرفتم و پرسیدم اگر الآن بخواهم وارد عمل بشوم چه مبلغی باید بپردازم، گفت: هزار و پانصد دلار، برق از کله ام پرید و با حفظ حالت نورمال و خونسرد بهش گفتم پس من با عکس خدمت می رسم که کار دوباره انجام ندهم و اگر نیاز به عصب کشی داشت یکبارگی انجام شود، بعد لبخند زیبایی تحویلش دادم، لبخندی که بعدا" با پرداخت شصت دلار بابت ویزیت از روی صورتم محو شد، خب لامصب! همان اولش چرا نمی گیرید که حساب کار دستمان بیاید، هیچی دیگه دلم برای شصت دلار خیلی سوخت، رفتیم دنبال راه های نزدیکتری به درمان، و یک وقت در کلینیک دولتی دندان اینجا گرفتیم و بیست و پنج دلار دادم دندانم را پر کرد و برگشتم!

بعد همین هفته پیش داشتم پاپ کورن می خوردم و به تهش رسیده بودم و ولع و عجله خوردنم هم زیاد شده بود برای تمام کردنش، همیشه اینجای هر کاری که می رسم عجله ام می گیرد، حالا اگر تمام آن آخرش را با آن شوریِ تند و تیزی که داشت و ذرت هایی که باز نشده و زنده بودند را نمی جویدم و نمی خوردم انگار چیزی کم بود، داشتم با ناخنم یک تکه از ذرت را بیرون می آوردم که ناگهان با یک تکه سنگ اندازه یک نخود روبرو شدم، سنگ داخل دستانم و جیغ می کشیدم و گریه می کردم، از ترس و دلهره نزدیک بود از حال بروم، ریختم شان توی گریه، زنیکه گنده، روبروی آینه با سنگی در دست و سعی کردم جایگاه سنگ را بیابم، و بله جایش اندازه یک غار در انتهای سمت راست بالای دهانم خودنمایی می کرد، و این است حکایت ما و دندان های ما، متأسفانه ساغر هرگز رابطه خوبی با مسواک روزی سه بار و نخ دندان و مرتب رسیدگی کردن بهشان ندارد و سیگار لعنتی، این دلیل آخر که مخصوصا" با سقوطِ این سه تای آخر دارد عوارضش را نشان می دهد.......

دو. یک آلبوم با نام رستاک توی آهنگ هایم دارم، برادر برایم ریخته انگار، نمی دانم اسم خواننده رستاک است یا یک گروهند یا اسم آلبوم هست، مقصد یک آهنگی دارد آن وسط هایش که می بردم به سالهای دورِ جوانی در دانشگاه، وقتی می گوید" استادها و هم کلاسی هات هیچ، با تو یه دانشگاه سیگاری شده" نه که من کسی باشم که با من یک دانشگاه سیگاری شده باشد، ولی حال و هوای ترانه آنقدر راحت ربط پیدا می کند به آن سالها که تا الآن نشده یکبار بشنومش و به همان اندازه نرم و لطیف نشوم، سالهایی که باران دیوانه ام می کرد، می توانستیم یکروز از صبح که مثلا" ساعت هشت کلاس داشته ایم تا کلاس بعدی که از بد حادثه هفتِ یک شب زمستانی باشد بنشینیم روی یک نیمکت و یکریز حرف بزنیم، برویم چای بگیریم و با ساقه طلاییِ توی کیفمان احساس لرد ترین آدم پیرامون مان را پیدا کنیم و برگردیم توی محوطه روی یک نیمکت دیگر، گاهی آدم ها را دنبال کنیم و ببینیم چه سر و سری دارند باهم، غرق لذت شویم از یک هوای زیبا و خودمان که زیبا شده ایم، لااقل در نظر خودمان!

سه. یک آهنگ دیگری هم دارد که می گوید:" ساکت نشستی و من عاشقت شدم، موهاتو بستی و من عاشقت شدم، و خلاصه هر کاری که بکنی من عاشقت شدم و هستم." کلا" من خواندن هایی را که ربطی به مو پیدا می کند را دوست دارم، و همیشه موی بلند را دوست داشته ام، چقدر تلاش کرده ام همیشه که موهای بلند و زیبایی داشته باشم، هر چند من کلا" آدم خشنی هستم و سالها و ماهها می گذرند و من به موهایم چیزی نمی زنم و مثلا" هیچوقت برند شامپویی که مصرف می کنم برایم مهم نبوده است، اما دوستش داشته ام، یادم می آید زمانی موهای خیلی بلندی تا کمر داشتم و خیلی حس خوبی بود، با خودم فکر می کردم اگر کسی عاشقم می بود شاید دیوانه وار موهایم را دوست می داشت، چون موهای من با اینکه چنان نرم و افتاده نیستند اما حالت زیبایی دارند و لابد در آن برهه از زندگیم زیباتر و نرم تر از الآن بوده اند، خلاصه همیشه تصورم از هر مردی در زندگیم این بود که از این موهایم بالا برود، دوستشان داشته باشد، برایشان شعر بخواند و با بویشان مست شود، ببافدشان، شانه شان بزند، مثل فیلم ها، بعد فکر کن، مردی همراهِ این انسان شوریده است که نه تنها موی بلند من برایش شاعرانه نیست و این چیزها را افسانه ای و مربوط به قرون وسطی می داند، بلکه آنرا دردسر ساز و مانع راحتی خودش و من می داند،  و خانم های مو کوتاه را که می بیند بهم می گوید ببین مثلا" این چقدر زیباست، چقدر شیک است،( مثلا" یارو ازین مدل هایی زده که نصفش هم ماشین شده و کچل است)، خیلی هم راحت زندگی می کند با این موها!

خب این طبق خواست ما جور در نیامده، و البته شاید من به اشتباه روی موهایم سرمایه گذاری کرده بودم، و لابد نباید می کرده ام!

چهار. هر کس ازم می پرسد چطوری می گویم عالی، بهترین، خوشحالم!

پ ن: ولی نمی دانم چرا یک ساغرِ حسود بدبین از ته وجودم بهم می گوید حالا داغی اولش هست نمی فهمی، قراره به فاک بری بعد یکی دو سال، و تنهایی هم حدی دارد، تو اندازه کابل هم دوست و رفیق نداری دور و برت! 

دلم خوش است به یک دوست که بزودی ویزایش را می گیرد و به همسرش ملحق می شود، زودتر بیا عسل بانو!

نظرات 3 + ارسال نظر
سارای چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:16 ب.ظ http://damanekhali.blogfa.com

]چرا کامنت های من ارسال نمیشن؟؟؟

ارسال شدن!

سارای چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:18 ب.ظ http://damanekhali.blogfa.com

وااااای سلام ساغر جون
من همیشه همراهت بودم
اما نمیدونم چرا نمیتونستم برات پیغام و کامنت بذارم....
خیلی خوشحالم ک خوبی....

سلام عزیزم، الآن که کامنتت اومده!

سارای چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:24 ب.ظ

منم بچه تو میخوام ساغر....ک عکسشو برام بفرستی...و خیلی ی ی ی ی ی ی مشتاقم روی ماهتو ببینم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد