ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

از مرد چشم شیشه ای ام(4)!

بعد از یکهفته به همسر این ایمیل را فرستادم، بعدش رفتم خوابیدم، می دانستم همان دقیقه ی ارسال می خواند و زنگ خواهد زد، زنگ زد، گیج و هیجانزده بود و فقط بعد سلام گفت: ایمیل را گرفتم، بعدا" زنگ می زنم!

و من به خوابم ادامه دادم!

سلام!

تمام نوشتار بولت شده اند،یعنی از سین سلامم تا ظ خدا حافظم مهمند در این نامه، پس پیشنهاد می کنم بجای دنبال لغت خاص یا بله گشتن تمامش را به دقت بخوانید! 

این نامه مثل امتحان اوپن بوک است، هر جایش را جدا بخوانی به پاسخ نمی رسی!

طبق توافقی که بین ما حادث شده بود، بایستی راجع به اضلاع چارچوب از پیش تعیین شده مان بحث و تبادل نظر صورت می گرفت. ما ابتدا به ذکر مهم ترین مسائل موجود و یا قابل طرح در زمینه های مختلفی که در آن اضلاع می گنجید صفحاتی نگاشتیم، نوشته های همدیگر  را به  دقت خواندیم و نکته برداری کردیم و سپس طی سه جلسه مکالمه تلفنی مفصلی که داشتیم به بحث و روشنی اندازی در مورد مسائل قابل بحث و سوال بر انگیزمان و همچنین روی نقاط اشتراک و افتراق هایمان پرداختیم.

و تمام این بحث ها در محیطی عاری از مسائل جانبی دیگر و در فضایی منطقی انجام گرفت. نهایت امر در حالیکه از نظر بنده و شما دیگر جای بحثی باقی نبود و موردی بی پاسخ نمانده بود، از شما مهلتی دوباره برای ارزیابی ها و دقت نظر بیشتر و جمع بندی کلی از حرف هایی که زدیم و مطالبی که نوشتیم، خواستم تا طی این روزها نظر و نتیجه نهایی خودم را طی نامه ای تحلیلی به شما بدهم.

از بهار 1383 تا بهار 1389 ، که ما و شما همدیگر را دورادور می شناسیم و از هم خبر داریم 6 سال تمام می گذرد، و اگر آنطور که گفتید، در حب و خواستن قلبی تان همیشگی و ثابت بوده اید، (با تمام آن بحث ها و تفاسیری که بنده در کابل از رفتار سهل و آسان گیر شما داشتم، که چطور می شود انسانی ، بهتر بگویم مردی، کسی را بخواهد، بر گزیند و برای دستیابی بهش کاری نکند ؟ در آن سال های به آن با شکوهی و جوانی که کافیست عاشق باشی تا دنیا را داشته باشی، کافیست به کسی دل بسته باشی و سخت ترین شب ها را دوست بداری تا با رسیدنش و در خود رفتنت به محبوبت بیندیشی، فارغ از قیل و قال مدرسه و همدرس هایت،.......)با همه این تفاسیرِمن و حقیقت داشتنش، امروز روز دیگریست. من فکر می کنم هیچ و قتی مثل حالا و هیچ روزهایی به جز این روزها نمی توانست من را به این اندیشه وادارد تا درمورد شما غور کنم. آدمی بنده زمان است، در دست زمان، و با گذر زمان از خامی به پختگی، از کجی به راستی، از نادانی به شعور و از تهی بودن به دارایی می رسد، و خیلی کارها باید بشود، خیلی راهها باید رفته شود، خیلی شیشه ها باید شکسته شود، آینه ها زنگار بگیرند تا آدم بفهمد چقدراست و کجای کار است و چه باید بکند و چه می خواهد؟

نه اینکه چون من تا بحال نخواسته ام یا نتوانسته ام راجع به درخواست شما بیندیشم، از خامی من و چون شما فقط خواسته بودید و منتظر شده بودید از پختگی شماست! نه! بلکه مراد از خامی و ناپختگی هم درنحوه خواستن شما بوده است و هم در عدم غور بنده، وادعای پختگی  نیز، هم در نحوه بیان مجدد شما هویدا بود و هم نحوه دید من به زندگی!

آنطور که گفتم برای من قبل از هر معیار پیدا و پنهان سرنوشت ساز دیگری که بایسته و شایسته است که وجود داشته باشد، علاقه ی ریشه ای و پیریست که دوست دارم در طرف مقابلم رشد کرده باشد. بقول آن شاعر که تعبیرِ "دیر دوست داشتن"، را در ابراز این کهنگیِ حب بیان می دارد، "دوست دارم دیر دوست داشته شده باشم!!!"

نمی دانم شاید نباید اینها را الآن بنویسم، اما از بخت و اقبال توست یا احوال فعلی این زن خردادی که بر کیبورد فشار می آورد؟! این انگشتان من نیست! ریشه ای بودن و دیر دوست داشته شدن از آنرو با اهمیت است که تجربه مردم دنیا ثابت کرده است که آنها که زود جوش و زود باور و آتش فشانی و نا بهنگام عاشق می شوند به همان ترتیب، خیلی زود از تب و تاب و عشق و نیاز می افتند و آنها که خیلی زود و مفت بدست می آورند زود و رایگان بر باد می دهند.

من در تمام نامه ها و مکالمات کوتاه و یا طولانی مدتی که باهم داشتیم، اگر بهره ای از آدم شناسی داشته باشم، و اگر باورم راست بگوید، دانستم که شما با همه عدم ابراز هایتان، در همان ابراز های اندک و تلاش کوتاهتان، لااقل استوار و ثابت قدم بوده اید، و می توانید من را درک کنید و پتانسیل تفاهم با من را دارید. از این جهت می گویم پتانسیل که معتقدم هیچ دو آدمی نمی توانند بدون هیچ تلاش و خواست قبلی به تفاهم برسند و برای ایجاد تفاهم باید دارای خصایص مشابهی باشند تا در مسیر تکامل و تفاهم همدیگر بتوانند بی آسیب و گزند بمانند.

من، با امید و تو کل به خدایم که چون تو، مطمئنم دوستم دارد، و مراقبم است، با تکیه برایمان قلبی خودم و با اعتماد به حب ریشه ای شما، به درخواست شما پاسخ مثبت می دهم. و می دانم از این پس تنها باید توکل کرد و تدبیر ها را بکار بست تا به آنچه می خواهم دست یابم، و از خدا برای خودم آن ایمان و اطمینان قلبی را می خواهم تا برای یک زندگی آرام و عاشقانه به یاری ام بیاید. غیر از آن از خدا می خواهم شما نیز همان مردی باشید و بشوید که در شعرهایی که دوست دارم می گویند.

امیدوارم در انتخابت ، عاقل، در زندگی ات ، عاشق و در تمام عمر از خرداد 1389 سپاسگزار باشی!

                                                                                                      خدا حافظ و نگهدارت

                                                                                                       ساغر، خرداد 1389

پ ن: یک صفحه دیگر هم نوشته بودم در ادامه مبنی بر اینکه حالا چه کارهایی باید بکنیم، و سایر امور را با چه ترتیبی به انجام برسانیم، اموری مثل اخذ ویزا و مرخصی و تدبیر یک سفر و اطلاع به خانواده شان و عزم سفر ایشان به  مشهد همزمان با همسر و مراسم خواستگاری و بقیه مراتب، تأکید بسیار هم داشتم بر اینکه قرار نیست خانواده ها فکر کنند در یک موقعیت از پیش انجام یافته روبرو هستند، قرار شد اینگونه بینگاریم که همه چیز دارد روی سنت انجام می گیرد، برای دلخوشی خانواده ها، و این خود حدیث مفصل دارد، و این تقریبا" دو ماه طول کشید و ما در هجده مرداد ماه رسما" ازدواج کردیم.

نظرات 5 + ارسال نظر
لی لی یت چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 01:58 ق.ظ

خدا نکشد تو را ساغر !!
قلبم آمد توی حلقم تا تمام نوشته را خواندم ! همه اش میترسیدم بگویی نه !! نه انگار که میدانم سالهاست با هم زندگی میکنید ...
عشقتان مدام عزیز دلم

هاهاهاها!
تمام تلاشم را کرده بودم در ایجاد این حس نگرانی برای همسر! کُخ ریختنم گرفته بود بقول مشهدی ها!

سارا چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 06:51 ب.ظ

ای جونمممممم عالی نوشتع بودی یعنی رسما بنده خدا رو شسته بودی انداخته بودی روی بند

خیلی باحال بود نامه ات عزیزدلم الهی الهی الهی خوشبخت باشید و مزه شادی و سلامتی و خوشی رو ان شاء الله حس کنید و عاقبت به خیر بشید

ممنون سارای عزیزم!

سارای شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 04:32 ق.ظ

خدااااای من
چ نامه نفس گیری بود
البته تا وسطاش و آخرش هم خیلی خوب تموم شده بود...
براتون سلامتی و خوشبختی آرزو دااارم و ی نی نی خوشگل موشگل
فک میکردم ی بار دیگه نه گفته باشی

ممنونم،

ن.م سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 09:44 ب.ظ

بعضی از نوشتهایتان را خواندم بسیار جذاب و زیبا نوشتین
شاید آینده ی یکسانی خواهم داشت با شما دختری از مشهد و عروس آینده کابل!
شاید...

تشکر عروس کابل، امیدوارم در زندگی موفق باشید!
پیشاپیش پیوندتون مبارک

پگاه یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1400 ساعت 02:21 ب.ظ

چه دلچسب بود. استفاده تان از واژه ها را دوست دارم.

ممنون عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد