ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

دعا کنید ۲۰۱۹ همینطور پیش برود!

اول. سال ۲۰۱۹ را اگر چشم نزنیم دارد خوب پیش می رود، با شروع درس من و مهد رفتن رایان آغاز شد، گواهینامه گرفتم، همسر صاحب کاری بهتر از قبل شد، درواقع این سومین کاری است که امسال استخدام می شود، ترس مصاحبه کلا" از وجودش رفته از بس مصاحبه شده، کار آخری به استرس و ترسش هم می ارزید و لااقل برای دو سه سال راحت شدیم از تغییر!

امتحان سیتیزن شیپ همسر هم انجام شد و منتظر روز تقدیمش هستیم.

قرار بود بمحض اخذ سیتیزن همسر راهی ایران شویم، حالا داریم حساب و کتاب می کنیم که آیا تا آخر سال می شود رفت یا نه؟

درست از ختم ترم دوم( سمستر اولم) یک سری کارها که نیاز به تخصیص بودجه و زمان خاص داشت را انجام دادیم، سیستم برق کشی اینجا خیلی جدید نبود، برق کار آوردیم و تمام لامپ ها را توکار کرد، لامپ های پر مصرف اما کم نور را با کم مصرف و پر نور تعویض کردیم، بعدش کل خانه را رنگ کردیم، سه روز کل خانه بهم ریخته بود، رسما" مثل اسباب کشی، اما نتیجه کار واقعا" دوست داشتنی است.

من انسان صبور و قانعی هستم، نزدیک دو سال است خانه را خریده ایم اما شرایط اجازه نداد این کارها را بکنیم، الآن هم چندان تغییر خاصی نکرده ایم فقط دیگر صبر نداشتیم. از هفت ماه پیش هم که تخت مان شکست و انداختیم بیرون روی زمین می خوابیدیم الی همین دو هفته پیش که رفتیم قسطی خریدیم، زندگی کلا" یک چند روزی می شود که لاکچری شده(خخخخخ)!

دوم. هیچ فکر نمی کردم عشق و محبت یک انسان به فرزندش اینقدر رنگ عوض کند و هر لحظه به شکل جدیدتری تبارز کند، مخصوصا"وقتی بعد از یک سالگی با یک تغییر روز افزون، آدم بیشتر کلافه می شود تا عاشق!

حالا اما روزهایی که می رود مهد و از صبح تا شب که همسر از مسیر برگشت با خود می آوردش دلم برایش تنگ می شود، وقتی بقصد نوازش شدن صدایم می کند و بعد بغلم می کند و وای نگو از لحظه ای که داوطلبانه می بوسد، لحظات خاصی اند که هیچکس نمی تواند درک کند جز خود آن مادر.

سوم. زندگی به شکل نرم و لطیفی در جریان است، خز و خیل های حاشیه ای همیشه و هنوز هستند اما در اصل زندگی خللی وارد نمی کنند هرچند گاهی همین خز و خیل و بی اهمیت ها تمام مغزت را پر می کنند هرچند کوتاه. 

یکی از این حاشیه های زندگی تنها بودن و غصه بابت این همه بی کسی است، یکبار هدفمند و با اشتیاق سعی کردم این تنهایی را بشکنم، برای بچه ام خاله و عمو و داداش و خواهر درست کنم، دوستی های دور و دورهمی های گروهی و تفریحات هماهنگ سر جای خودش، دلم خواسته بود جایی باشد که گاهی زنگ بزنم بگویم چایی بذار دارم از فلان جا می آیم و یا کجایی بیا آش درست کردم بخوریم، از این مدل صمیمیت و خواهرانگی دلم می خواست، اقدام کردم، ولی متاسفانه ناکام شدم، فهمیدم اینجا و این قسمت از زندگی در این سرزمین پهناور با همه وسعتش کوچک است برای این اقدام بزرگ، آدم ها با پشت و سرگذشت شخص خودشان با تو تعامل می کنند، زمان می برد ساغرِ درون من را بشناسند و در حدش رفتار کنند، ظاهر من را می بینند و سالها طول می کشد که از درونم بجویَندَم، هر کسی از ظن خود یارت می شود، همه هم دلتنگ و تنهایندو برای خودشان پُخی هستند، نمی شود اینجا خودت باشی و با تمامِ خودت قضاوت شوی.

به کاهدان زدم و مدتی زخمی بودم، هنوز هم هستم، ولی رفع می شود. و مطمئنم آدم هایی که در رابطه با من زخم می زنند و با اشتباه خود از من کناره می گیرند جای خالی من را با هیچ کس و چیز دیگر نمی توانند پر کنند، دیده ام که می گویم، تلخیِ من در یک رابطه دو نفره آتش می زند، دشمنی بلد نیستم و نمی کنم، صرفا" بدی کردن با من پشیمانی و درد بسیاری برای فرد مقابل ببار می آورد. معنای این حرف اصلا" این نیست که خدا جوابشان را می دهد و الهی خدا به کمرش بزند و از این حرفها، نه هرگز، منظورم این است که دردِ بدی کردن با من و دنیای بی من برای شخصی که مدتی از محبت خالص من بهره برده بقدری است که بی هیچ دشمنی و بددعا و نفرینی، کن فیکون می شود، زندگی اش مختل می شود، بخدا اینرا من نمی خواهم، این چیزی است که عاید می شود و شده است، برای آرامشش دعا می کنم.


نظرات 2 + ارسال نظر
منجوق پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 08:17 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

خوشحالم که برات سال خوبی بوده ایشالا که بهترم بشه
اما ما تو ایران داره پوستمون کنده میشه

سروش یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 01:53 ق.ظ

چه قلم روانی.
چه ارتباطی میان بدی کردن به شما و کن‌فیکون شدن زندگی بدی‌کننده هست؟

شاید اغراق باشد، ولی در نوشته گفته ام، میزان احساس و محبتی که من به دیگران دارم( در صورت اعتماد و نزدیکی دوستانه) به حدی است که در صورت ختم آن رابطه، جای خالی اش دیوانه می کند.
مثلا" هم کلاسی هایم اگر با هر کس دیگری قهر می کردند شاید برای چندین روز دوام می آوردند اما بدون من یکروز برایشان شب نمیشد، همان حضور پررنگ و با اهمیت و تاثیر گذار و از این دست چیزها.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد