ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!
ماهی های دریای کابل!

ماهی های دریای کابل!

سعی دارم در این فضای کوچک خودم باشم، نَفَس بکشم زندگی را، به سبک خودم، عمیق و بی باک!

چقدر دیر شد که ننوشتم، عیدتان مبارک!

سلام،

انگار تازه افتاده ایم توی فصل جدید زندگی، انگار سرخوشی تحول اولیه آغاز بکار کردن من در اینجا رفته رفته جایشان را به خستگی های تلنبار شده روی دوشم داده اند و بشدت کم می آورم گاهی مثل اینروز ها، یادم می آید از روزهای اول کاری ام که چه سرمست بودم، چقدر این اتفاق برایم بزرگ و زیبا بود، البته که جریان سنیور کیس منیجر بی تاثیر نبود و من پس از آن واقعه رفته رفته روابطم را تبدیل به روابط صرف کاری کردم و زنگ تفریح هایم که با مزاح و خنده با همکاران سپری می شد به نوشیدن چای و شکلات تلخ پشت میزم بسنده می شود.

صبح ها همیشه قبل از به صدا در آمدن زنگ تلفن از خواب بیدارم و بلافاصله اول صدای زنگ را خاموش می کنم تا باعث بیدار شدن دختر نشود.

تا ظرف غذای پسر و خودم را جاسازی می کنم و توالت رفته و سیگار اول صبحم را کشیده ام، دختر بیدار شده است، بعضی اوقات بیدار نشده است هنوز، و من تند و تند کرم می زنم و ریمل!

دختر بیدار باشد فقط توالت دارد و اگر هوا سرد است ژاکت، و جوراب، و همین دو کار گاهی مصادف می شود با یک طوفان و اصطکاک!

اینرا نمی پوشم، اینرا دوست ندارم، اصلا شلوار دوست ندارم، فقط لباس قشنگ، اِ جاست بیوتیفول دِرِس پلیز!

پدرش تا آنموقع ساندویچ صبحانه من را بهمراه آورده و باید دختر را در صندلی اش ببندد، صبحانه پسر و چک کردن لباسش و کرم ضد آفتاب او با پدرش است و من اوایل چک می کردم که ضدآفتاب زده باشد اما الان دیگر از آنهم استعفا داده ام.

اولین مرحله مشقت بار روزم وقتی ختم بخیر می شود که دختر را به مهد کودکش تحویل داده ام، آهنگ های تکراری غیر علاقه ام( چون عرضه نداشته ام آهنگ های مورد علاقه ام را داونلود کنم و توی گوشی ام سیو داشته باشم) را پلی می کنم و همزمان با رانندگی به ساندویچم گاز می زنم، تنها خوراکی مفید و سالم و همیشگی ام همین ساندویچ آماده کرده همسر است.

بقیه روز هرگز قابل پیش بینی نیست، اما حقیقتا" بیشتر روزها بشدت بیزی بوده ام، و برخلاف خیلی ها که گاهی می بینم روی تلفن یا حتی کامپیوتر کاری شان سریال و یا آهنگ های مورد علاقه شان پلی می شود من هرگز بجز چک گردن گاه بگاه موبایل شخصی ام هیچ کاری بجز وظیفه انجام نمی دهم و وقت نمی شود درواقع!

اتفاقی که در این ایام اخیر که نبودم رخ داد این بود که من از طریق یکی از پیج هایی که کار آر پی ال انجام می دادند مدرک دیپلمای کامیونیتی سرویس گرفتم و از این ببعد می توانم با ارائه آن مدرک برای کیس منیجری اپلای کنم.

حالا آر پی ال چی هست، مخفف رکوگنیشن پرایر لرنینگ هست، که به تازگی باب شده است و من اول فکر می کردم کار غیر قانونی انجام می دهند اما با مراجعه به چند تا از وبسایت هایشان فهمیدم کارشان درست است، اینطوری است که سابقه کاری و تحصیلی ات را با رشته ای که می خواهی بخوانی تطبیق می دهند و اگر سابقه و مدارکی که ارائه می دهی با سابجکت مدرکی که می خواهی بگیری تطبیق کند بهت مدرکش را می دهند، این وسط کاغذ بازی و چند تست و آزمایش دارد که بدون استرس اما آن تایم باید برایشان بفرستی.

من با مدرک دیپلمای جاستیس و ارائه رزومه کاری ام در اینجا و این شش ماه کارم در ارگان مربوطه تقاضای دیپلماسی کامیونیتی سرویس دادم و طی مراحل شدم و مدرکم را گرفتم البته بدون هزینه نیست و هزار و دویست و پنجاه دلار بابت مدرک و طی مراحل ازم گرفتند.

بجز این اتفاق خوب در لانگ ویکند هفته پیش با دو تا از دوستان مان برای سه شب باز رفتیم کمپینگ، همانطور که اول پست گفتم این اواخر بشدت احساس خستگی و بی رمقی می کنم و به تبعش از نظر روحی هم کم آورده ام، فکر کردن به اینکه از این ببعد این روند نورمال زندگی ما خواهد بود، شاید برای سال ها من و همسر همینطور باید هر روز هفته به محل کار برویم و شباهنگام به خانه برگردیم، مخصوصا" الان در این وقت سال که هوا گرگ و میش است و زود تاریک می شود و صبح ها رسما" هموز شب است که راه می افتیم، انگار الآن توی این مرحله از زندگی ام هستم که باید بپذیرم این فصل جدید را، خستگی های مادرانه و زنانه ام را، و باید بپذیرم اینرا که گرچه خسته ام اما این راهی ست که باید پیومده شود.

در این خستگی ها تنها راه و چاره بیرون رفتن ازش همین زدن به دل طبیعت بود که رفتیم.

و کمپینگ فرهنگ خودش را دارد، تجهیزات مخصوص کار دارد، ما از تمام آنهمه چیزها، یک چادر صد دلاری، چهار تا صندلی، چهار تا کیسه خواب و دو سه تا سبد و مخزن مواد غذایی اش را داریم، یکی از دوستان مان که خیلی جوان است اما علاقه شخصی به کمپینگ دارد و پولش را هم دارد ماشین مخصوص کمپ دارد، ماشین بالای سرش به طرفه العینی با فشار دکمه ای تبدیل به اتاق خواب می شود، پشت سرش تجهیزات یخچال و بار دارد، از کنارش گاز و وسایل آشپزی می زند بیرون، سولار سیستم دارد، یک چراغ خیلی قوی با پایه های خیلی بلند دارد که برای کل محوطه ما کافی ست، خلاصه که سفر و کمپینگ با این یار چالاک کمپرمان این اواخر راحت تر شده است، کنده های بزرگ درخت را به ثانیه ای با اره برقی اش خورد می کند بعد یک وسیله دیگر در می آورد از یک جای ماشین و به سمت هیزم ها با فشار باد می زند، خلاصه که دنیای خودش را دارد.

کمپ با همه سختی هایش برای من و بچه هایم خیلی خوش می گذرد و لذت می بریم حتی اگر دو یا سه شب بدون حمام کردن بخوابیم و تمام لباس هایمان بوی دود بگیرد.

الآن که دارم اینرا می نویسم در دفتر فرش و مبلمان هستم، امشب یک دوستم را به رستوران مربوط به بیزینس مان دعوت کرده ام و بهمین علت امروز دیرتر آمدم اینجا که از همینجا بروم رستوران و شب برگردم خانه.

خیلی دوست دارم بنویسم، خیلی زیاد، ولی براستی جان ندارم از خستگی!

راستی آنجا عید شد، خوش بحالتان، ما رفته رفته عید را یادمان رفته، انگار به هیچ کجا تعلق نداریم، کاش برگردم به هفت سین چیدن!








نظرات 8 + ارسال نظر
ربولی حسن کور شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 05:12 ب.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
سال نو مبارک
دیگه زندگی همینه. و متاسفانه باید تا سالها ادامه داد. برای آینده خودتون و آینده بچه ها.
خونواده ما که اهل کمپینگ هم نیستند!
راستی! سیگار کشیدن اصلا عادت خوبی نیست!

سلام، ممنونم، فعلا در مرحله جا افتادن توی این چاله هستم، که اگر رکود و تورم و جنگ و کرونا نبود الان دقیقا در بهترین قسمت زندگی مشترک واقع بودم و می تونستیم پس انداز داشته باشیم اما الان حتی با اضافه شدن حقوق من فقط می تونیم ماه رو به آخر برسونیم و مخارج رو تامین کنیم.
سیگار با کارمند شدن از روزی یک عدد با روزی سه عدد ارتقا یافته وگرنه برای سالها یکی آخر شب داشتم که امیدوارم اون هم کم کگو کمتر بشه ولی حذف؟ نه فکر نمی کنم( بالاخره دکتر هستید و وظیفه عرفی و قانونی تون تذکره ، ولی کو گوش شنوا، بازم ممنون)

رها یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 02:28 ق.ظ

سال نو مبارک

ممنونم عزیزم، با بهترین آرزوها برای شما هم

زری.. دوشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 11:20 ق.ظ https://maneveshteh.blog.ir

سلام ساغر جان، سال نو تو هم مبارک.
من خیلی برای این شلوغ بودن های تو خوشحالم، اینها نشونه خوبی هست، از پس این شلوغیهاست که پیشرفت و جاافتادگی در میاد. قدرش را بدون:)
اون رفیق کمپر هم خیلی تجهیزات خفنی داره:) چه عااااالیه! تجهیزات مثل اون خریدن تقریبا چقدر هزینه برمیداره؟

ماشین حدود صد هزار دلاره که میتونی قسطی بخری ولی برای سودش خیلیه، ولی بطور نرمال یک چادر و چند وسیله هزینه ای نداره البته درجات مختلف داره و ما با ارزان ترین ها کمپینگمو راه می‌اندازیم.

ربولی حسن کور سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 02:44 ب.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
کجایین؟
خوبین؟

خوب اما خسته، ممنونم

لیمو سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 05:52 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com

سال نو مبارک ساغر جان.
کمپ با تجهیزات خیلی خیلی خوبه البته که شخصا نمیتونم طولانی در فضای کمپ بمونم ولی دوستش دارم. امیدوارم بقیه سال هم به خوبی و خوشی براتون بگذره.

ممنونم عزیزدل، بیشتر از اینکه برای خودم بخوام بخاطر بچه ها مخصوصا پسر دوست داریم

ربولی حسن کور سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 08:16 ب.ظ http://rezasr2.blogsky.com

خب خداروشکر که خوبین

بهناز چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 01:36 ق.ظ

سلام سال نو مبارک
من هم با دخترم مشکل شما رو داشتم وراه حل این بود که شب قبل از خواب چند تا لباس بهش نشون میدادم تصمیم میگرفت و دیگه صبح حق نداشت نظرش رو عوض کنه. کلی وقت و دعوای سر صبح کم میشد.

مامان ثنا و حسنا و حلما سه‌شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 09:03 ب.ظ

سلام خوبی زینب جان؟ سال نو مبارک
آدرس اینستات رو روی اکانت قبلیم داشت که اکسپایر شد اگه میشه دوباره بزار

ایمیل بده عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد